×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

deltangi

zendegi

× deltangi
×

آدرس وبلاگ من

deltangiaseman.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/maralbest

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

مسافر

  دم غروب ،

ميان حضور خسته اشيا نگاه منتظري حجم وقت را مي ديد

.

.

مسافر از اتوبوس پياده شد:

"چه آسمان تميزي!"

و امتداد خيابان غربت او را برد

.

.

غروب بود

.

.

"دلم گرفته ،

دلم عجيب گرفته است.

تمام راه به يك چيز فكر مي كردم

و رنگ دامنه ها هوش از سرم مي برد.

خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود.

.

.

دلم گرفته ،

دلم عجيب گرفته است.

.

.

نگاه مرد مسافر به روي زمين افتاد :

"چه سيب هاي قشنگي !

حيات نشئه تنهايي است."

و ميزبان پرسيد:

قشنگ يعني چه؟

- قشنگ يعني تعبير عاشقانه اشكال

و عشق ، تنها عشق

ترا به گرمي يك سيب مي كند مانوس.

و عشق ،تنها عشق

مرا به وسعت اندوه زندگي ها برد ،

مرا رساند به امكان يك پرنده شدن.

.

.

- چرا گرفته دلت، مثل آنكه تنهايي.

- چقدر هم تنها!

- خيال مي كنم دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستي.

- دچار يعني

- عاشق.

- و فكر كن كه چه تنهاست

اگر ماهي كوچك ،

دچار آبي درياي بيكران باشد.

- چه فكر نازك غمناكي !

.

.

هميشه فاصله اي هست .

اگر چه منحني آب بالش خوبي است.

براي خواب دل آويز و ترد نيلوفر،

هميشه فاصله اي هست.

.

.

و عشق

صداي فاصله هاست.

صداي فاصله هايي كه

- غرق ابهامند

.

.

- هواي حرف تو آدم را

عبور مي دهد از كوچه باغ هاي حكايات

و در عروق چنين لحن

چه خون تازه محزوني!

.

.

"اتاق خلوت پاكي است.

براي فكر ، چه ابعاد ساده اي دارد!

دلم عجيب گرفته است.

خيال خواب ندارم."

.

.

مرا سفر به كجا مي برد؟

.

.

كتاب فصل ورق خورد

و سطر اول اين بود:

حيات ، غفلت رنگين يك دقيقه "حوا" است.

.

.

كجاست سنگ رنوس ؟

من از مجاورت يك درخت مي آيم

كه روي پوست ان دست هاي ساده غربت اثر گذاشته بود :

"به يادگار نوشتم خطي ز دلتنگي"

.

.

سفر مرا به باغ در چند سالگي ام برد

و ايستادم تا

دلم قرار بگيرد،

صداي پرپري آمد

و در كه باز شد

من از هجوم حقيقت به خاك افتادم.

.

.

چه خوب يادم هست

عبارتي كه به ييلاق ذهن وارد شد:

وسيع باش،و تنها، و سر به زير،و سخت.

من از مصاحبت آفتاب مي آيم،

كجاست سايه؟

.

.

صداي همهمه مي آيد.

و من مخاطب تنهاي بادهاي جهانم.

و رودهاي جهان رمز پاك محو شدن را

به من مي آموزند،

فقط به من

.

.

و در كرانه "هامون"، هنوز مي شنوي :

- بدي تمام زمين را فرا گرفت.

.

.

عبور بايد كرد

و هم نورد افق هاي دور بايد شد

و گاه در رگ يك حرف خيمه بايد زد.

عبور بايد كرد

و گاه از سر يك شاخه توت بايد خورد.

.

.

خيال مي كرديم

بدون حاشيه هستيم.

خيال مي كرديم

بدون حاشيه هستيم.

خيال مي كرديم

ميان متن اساطيري تشنج ريباس

شناوريم

و چند ثانيه غفلت، حضور هستي ماست.

.

.

عبور بايد كرد .

صداي باد مي آيد، عبور بايد كرد.

و من مسافرم ، اي بادهاي همواره!

مرا به وسعت تشكيل برگ ها ببريد.

مرا به كودكي شور آب ها برسانيد.

.

.

مرا به خلوت ابعاد زندگي ببريد.

حضور "هيچ" ملايم را

به من نشان بدهيد."  

نوشته شده در چهارشنبه چهارم آذر 1388ساعت 17:44 توسط محبوبه| |
پنجشنبه 5 آذر 1388 - 10:31:29 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


ره توشه


قسم


آرام نمیگیرد قلبم


مرگ


عشقم


کریسمس


دعا


درد تنهایی


بهترین ها


تنهایی من


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

56717 بازدید

26 بازدید امروز

0 بازدید دیروز

43 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements

Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved

Developed by Dr. Mohammad Hajarian

در Google Play دریافت کنید