عشق
سهم عشق
زندگی دفتری شد پر از کلاف های سر نوشت
مادر پیر زمان هر روز برایمان نقشی از سرنوشت را می بافد
لحظه های عاشقی را شقایق می بافد
و تو می پنداری عشق زبیاست
بی وفایی ها را می شکافد از نو می بافد
سرنوشت من شاید شال گرم روزهای زمستانی تو باشد
که زمستان را برایت بهار می سازد
و شاید شاید کلاهی که از حرفهای تو بافته می شود
تا به دیگران هدیه کنی و شاید..........
شاید هم زندگی دریایی از عشق است
بهتر است که در ساحل بمانیم و عشق را از دور نظاره گر باشیم
دریا بی رحم است شاید تو را غرق کند
شاید تو شنا را از مادر پیر زمان یاد گرفته باشی
عشق خاطره ی کوتاهی است که یک عمر به تو می خندد
و تو برایش اشک می ریزی چرا که ندیدی
مادر زمان برای هر کس به اندازه ی سرنوشت او
عشق را تقسیم میکند...
سهم تو از عشق از چقدر است؟؟
چهارشنبه 17 فروردین 1390 - 11:42:10 PM