غروب

بگوآيا چشيدي تلخي شعر غروبم را؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گلم، نازم،عزيزم، عشق پروازم
طلوع روشنيهاي وجودم ،روزآغازم
صداي من اگرخسته
دل من گرچه بشکسته
هزاران راه اميدم اگربسته
بدان، هميشه وهرجا به تووعشق تونازم .
حبيبم، روح من، شعرم
شب وروزم ،مه ومهرم
تمام حس خوبم، شورآوازم
تواي برف زمستانم
تواي سبزبهارانم
تواي خورشيدعالمتاب رخشانم
تواي تنهادليل زردي پائيز بستانم
مپرس ازمن که احساسم چرامرده
چرا فولادقلب من ترک خورده
تو خودداني که جنس قلب من از آهن وازسنگ
مراوراعاشقي دشوارودلبستن براوبس ننگ
ورا برآتش عشقت جلا دادم به صد مکرودو صد نيرنگ
هزاران پتک برفرقش،
تفش دادم ،به صددنگ وهزاران فنگ
نديدي ناله وآهش؟
نديدي دردجانکاهش؟
نگو ديدي،که گرميديديش اينسان
مراازخودنميراندي
به غم پرودديش جانا،نگو مکراست
زدستم برديش جانا،مگو مکراست
سرم سنگ ودلم سنگين
شب مهتاب من غمگين
چراشبهاي مهتابي من چنين سردست واندهگين؟
مگرمن کشته ام ليلي؟
مگرمن نابدم مجنون؟
بلي بودم ولي دلخون،
چرادشت شقايقهاي من کورست؟
چراديوانه دل اينگونه رنجورست؟
مرادرياب دراين شب .......
که من ديوانه ميخواهم